سفارش تبلیغ
صبا ویژن

utvh1nnlr4un3r6h5m0s.jpg

بچه بودم فکر میکردم خدا هم شکل ماست 

 مثل من ، تو ، او ، همه ، او هم مو جودی دو پاست

فکر میکردم که شب ها روی یک تخت بزرگ

 مثل آدم ها و من در خواب های خوش رهاست

در خیال کوچک خود فکر میکردم خدا

پیر مردی مهربان بر دستش عصاست

یک کت و شلوار میپوشد به رنگ قهوه ای

 حال و روز جیب هایش هم همیشه روبه راست

گاه گاهی نسخه میپیچد طبابت میکند

 مادرم می گفت او هر دردمندی را دواست

چند سال که گذشت از عمر من فهمیدم

 او حسابش ازتمام عالم و آدم جداست

مهربان تر از پدر ، مادر ، شما ، آقابزرگ

او شبیه هیچ فردی نیست چون او خداست  

پینوشت : اینو خودم ننوشته بودم سوء تفاهم نشه ... نمی دونم از کیه ...


+[ تاریخ چهارشنبه 89/9/10ساعت 4:32 عصر نویسنده س م ی ر ا | قاصدک فوت شده ]